متن کامل فرمان کورش بزرگ
1. .............................................................................................. [ بنا کرد ] (؟)
2. ............................................................................................. گوشه ي جهان.
3. .......................................... ناشايستي شگرف بر سروري [1]? کشورش چيره شده بود [2]?
4. ............................................. (فرمود تا به زور) باج گندم و دهش رمه بر آنان بنهند [3]?
5. (پرستشگاهي) همانند اَسنگيل Esangila [ بنا کر]د ... از براي او ur و ديگر جاي هاي مقدس
6. با آيين هايي نه در خور ايشان، آيين پيش کشي قرباني اي نهاد که (پيش از آن) نبود. هر روز به گونه اي گستاخانه و خوار کننده سخن مي گفت، و نيز با بدکرداري از بهر خوار کردن (خدايان)[4]?
7. بردن نذورات را (به پرستشگاه ها) برانداخت. [ او (همچنين) در آيين ها (به گونه هايي ناروا) دست برد. اندوه و ناشادماني ] را به (= در) شهرهاي مقدس بپيوست. او پرستش مردوک Marduk پادشاه خدايان را از دل خويش بشست.
8. کسي که همواره به شهر وي (= شهر مردوک = بابل B?bilion) تباهکاري روا مي داشت (و) هر روز [ به آزردن (آن) سرزمين دست (مي يازيد)، مردمانش ] را با يوغي بي آرام به نابودي مي کشانيد، همه ي آن ها را.
9. از شکوه هاي ايشان انليل Enlil خدايان (= سرور خدايان = مردوک) سخت به خشم آمد. [ جاي هاي مقدس رها شدند و يادنماي (آن) پرستشگاه ها (= آثار) به فراموشي سپرده شد ]. ديگر خدايان باشنده در ميان ايشان (نيز) پرستشگاه هاي خويش را ترک کردند.
10. در (برابر) خشم وي (= مردوک) او (= نبونئيد Nab?na'id) آنان (= پيکره هاي خدايان) را به بابل فرا برد. ليک مردوک، [ آن بلند پايه که آهنگ جنگ کرده بود ]، از بهر همه ي باشندگان روي زمين که جاي هاي زندگيشان ويرانه گشته بود،
11. و (از بهر) مردم سرزمين هاي سومر ?umer و اکد Akkadî که (بسان) [ کالبد ] مردگان (بيجان) گشته بودند، او (= مردوک) از روي اراده و خواست خويش روي به سوي آنان باز گردانيد و بر آنان رحمت آورد و آنان را ببخشود.
12. (مردوک) در ميان همه ي سرزمين ها، به جستجو و کاوش پرداخت، به جستن شاهي دادگر،[5]? آنگونه که خواسته ي وي (= مردوک) باشد، شاهي که (براي در پذيرفتن او) دستان او به دست خويش گرفت.[6]?
13. او (= مردوک) کورش، پادشاه شهر انشان An?an را به نام بخواند (براي آشکار کردن دعوت وي) و او را به نام بخواند (از بهر) پادشاهي بر همه ي جهان.
13. او (= مردوک) سرزمين گوتيان Qutî و تمامي سپاهيان مندَ Manda (= مادها)، [7]? را به فرمانبرداري از او (= کورش) واداشت.[8]? او (مردوک) - (واداشت تا) - مردم، سياه سران،[9]? به دست کورش شکست داده شوند.
14. (در حالي که) او (= کورش) با راستي و داد پيوسته آنان را شباني مي کرد، خداي بزرگ، نگاهبان مردم خويش، با شادي به کردارهاي نيک و دل (پر از) داد او ( = کورش) نگريست.
15. (پس) او را فرمود که به سوي شهر وي، بابل، پيش رود. (مردوک) او (= کورش) را برانگيخت تا راه بابل را در سپرد (و خود) همانند دوست و همراهي در کنار وي همواره گام برداشت.
16. (در حالي که) سپاهيان بي شمار او [10]? که همانند (قطره هاي) آب يک رود به شمارش درنمي آمدند،[11]? پوشيده در ساز و برگ جنگ،[12]? در کنار وي گام برمي داشتند.
17. او (= مردوک) بي هيچ کارزاري وي (= کورش) را به شهر خويش، بابل، فرا برد. (مردوک) بابل را از هر بدبختي برهانيد (و) نبونئيد را - پادشاهي که وي (= مردوک) را پرستش نمي کرد - به دست او (= کورش) سپرد.[13]?
18. همه ي مردم بابل، همگي (مردم) سومر و اکد، (همه ي) شاهزادگان و فرمانروايان [14]? به وي (= کورش) نماز بردند و بر دو پاي او بوسه دادند (و) از پادشاهي اش شادمان گرديده، چهره ها درخشان کردند.
19. سروري که به ياري وي خدايان ِ(؟) در خطر مرگ (قرار گرفته) زندگي دوباره يافتند و از گزند و آسيب رها شدند، (و) همه ي خدايان (؟) به شادي او را همي ستودند و نامش را گرامي داشتند.
20. من، کورش، پادشاه جهان، شاه بزرگ، شاه نيرومند، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه چهار گوشه ي جهان،
21. پسر کمبوجه، شاه بزرگ، شاه (شهر) انشان، نوه ي [15]? کورش، شاه بزرگ، شاه (شهر) انشان، نبيره ي چيش پيش، شاه بزرگ، شاه (شهر) انشان،
22. از تخمه ي پادشاهي اي جاودانه، آن که پادشاهيش را خداوند [16]? (= مردوک) و نبو Nabû دوست مي دارند و از بهر شادي دل خويش پادشاهي او را خواهانند.
آنگاه که من (= کورش) آشتي خواهان به بابل اندر شدم،[17]?
23. با شادي و شادماني در کاخ شهرياري خويش، اورنگ سروري خويش بنهادم، مردوک، سرور بزرگ، مهر دل گشاده ام را که د[وستدار ] بابل است به خواست خود به [ خويشتن گروانيد ] (پس) هر روز پيوسته در پرستش او کوشيدم.[18]?
24. (و آنگاه که) سربازان بسيار [19]? من دوستانه اندر بابل گام برمي داشتند، من نگذاشتم کسي (در جايي) در تمامي سرزمين هاي سومر و اکد ترساننده باشد.
25. من (شهر) بابل و همه ي (ديگر) شهرهاي مقدس را در فراواني نعمت پاس داشتم. درماندگان باشنده در بابل را که (نبونئيد) ايشان را به رغم خواست خدايان يوغي [20]? داده بود (؟) نه در خور ايشان،
26. درماندگي هاشان را چاره کردم و ايشان را از بيگاري برهانيدم.[21]?
مردوک، خداي بزرگ از کردارهاي من شاد شد و
27. (آنگاه) مرا، کورش، پادشاهي که پرستنده ي وي است و کمبوجيه، فرزند ِزاده شده ي من و همگي سپاهيانم را
28. با بزرگواري، افزوني داد و ما به شادماني، در آشتي تمام، کردارهايمان به چشم او زيبا جلوه کرد و والاترين پايه ي [22]? [ خدائيش ] را ستوديم. به فرمان او (= مردوک) همه ي شاهان بر اورنگ شاهي برنشسته
29. و همگي (شاهان) جهان [23]? از زبرين دريا (= درياي مديترانه) تا زيرين دريا (= درياي پارس)، (همه ي) باشندگان سرزمين هاي دور دست، همه ي شاهان آموري شاهان Amurrû آموري،[24]? باشندگان در چادرها همه ي آن ها
30. باج و ساو بسيارشان [25]? را از بهر من؛ (= کورش) به بابل اندر آوردند و بر دو پاي من بوسه دادند.
از ... تا (شهر) آشور A??ur و شوش M??. ERIN = ?usan
31. آگاده Agade، سرزمين اشنونا E?nunna، (شهر) زمين مه - تورنو Mê - Turnu، دير D?r تا (پايان) نواحي سرزمين گوتيان و نيز (همه ي) شهرهاي مقدس آن سوي دجله که از ديرباز ويرانه گشته بود،[26]? (از نو باز ساختم).
32. (و نيز پيکره ي) خداياني را که در ميانه ي آن شهرها (= جاي ها) به جاي هاي نخستين بازگردانيدم و (همه ي آن پيکره ها را) تا به جاودان در جاي (نخستين شان) بنشاندم (و) همگي آن مردم را (که پراکنده بودند)، فراهم آوردم و آنان را به جايگاه هاي خويش بازگردانيم.
33. (و نيز پيکره ي) خدايان سومر و اکد را که نبونئيد (بي بيم) از خشم سرور خدايان (= مردوک) با بابل اندر آورده بود، به فرمان مردوک، خداي بزرگ به شادي و خوشي
34. در نيايشگاه هايشان بنشاندم - جاي هايي که دل آن ها شاد گردد -
باشد که خداياني که من به جاي هاي مقدس (نخستين شان) باز گردانيدم،
35. هر روز در برابر خداوند (= مردوک) و نبو زندگي ديريازي از بهر من بخواهند [27]? و هماره در پايمردي من سخن ها گويند، با واژه هايي نيک خواهانه باشد که به مردوک، خداي من، گويند که «به کورش، پادشاهي که (با بيم) تو را پرستنده است و کمبوجيه پسرش،
36. بي گمان باش، بهل تا آن زمان باز سازنده باشند ... با روزهايي بي هيچ گسستگي.» همگي مردم بابل پادشاهي را گرامي داشتند و من همه ي (مردم) سرزمين ها را در زيستگاهي آرام بنشانيدم.
37. [ ......................... يک ؟ غا]ز، دو اردک و ده قمري (فربه) بيش از (رسم ِمعمول ِدادن ِ) غازها، اردک ها و قمريان (معين کردم)
38. [...............بل]ند و بر آن ها بيفزودم. در استوار گردانيدن ب[ناي ] باروي «ايمگور - انليل Imgur - Enlil» باروي بزرگ شهر بابل کوشيدم [28]? و
39. [................] ديوار کناره اي (ساخته از) آجر را بر کنار خندق شهر که (يکي از) شاهان پيشين [ ساخته و (بنايش را) به انجام نرسانيده ] بود،
40. [ بدانسان که ] بر پيرامون [ شهر (به تمامي) برنيامده بود ]،[29]? آنچه را که هيچ از يک شاهان پيشين (با وجود) افراد به بيگاري گرفته شده ي [ کشورش ] در بابل نساخته بودند،
41. [ ..... از قير ] و آجر از نو بار ديگر بساختم و [ بنايشا]ن [30]? [ را به انجام رسانيدم. ]
42. [ دروازه هاي بزرگ وسيع مر آن ها را بنهادم ....... و درهايي از چوب سدر ] با پوششي از مفرغ، با آستانه ها و پاشنه [هايي از مس ريخته شده ...... هر آن جايي که دروازه ها]يشان (يافت مي شد)،
43. [ استوار گردانيدم .................................................................................... نو]شته اي لوحه اي (در بردارنده ي) نام آشور باني پال A??ur - b?ni - apli شاهي پيش [31]? از من [ در ميان آن (= بنا) بديد]م.
44. ............................................................................................................
45. ....................................................................................... تا به روز جاودان.
--------------------------------------------------------------------------------
پانوشت ها :
? [1] استفاده از واژه ي en?to «سروري» (صفت از واژه ي EN سومري به معني خداوند، صاحب) احتمالا نمايانگر آن است که هنوز اعتقاد ابتدايي راجع به نزديکي بسيار بين قدرت حياتي فرمانروا و ترقي و پيشرفت کشور در ميان نويسندگان بابلي رواج داشته. نقل از مرحوم پروفسور «ا. لئو اوپنهايم»(A. Leo Oppenheim) رجوع كنيد به :
Anceint Near Eastern Texts Related to Old Testament, ed. James B. Pritchard, 3rd ed. With Supplement (Priceton: Princeton University Press, 1696), P. 315, n. ?.
? [2] معني لغوي : قرار گرفته بود.
? [3] پيش از دوباره خواني لوحه توسط آقاي پروفسور «Paul Richard Berger» به جاي واژه ي (؟) buli واژه ي tam?ili بازسازي شده بوده است و از اين رو اين سطر به گونه ي زير ترجمه شده بود :
[ «... نبوئيد راستين پيکره هاي خدايان را از اورنگ هاشان برداشته و ] (ديگران را) بر آن واداشت تا پيکره هاي (دروغين) بر آن ها (= اورنگ ها) جاي دهند.»
نسخه برداري اينجانب وجود bu را تاييد نمي کند و آنچه باقي مانده به ?i شباهت بيشتري دارد.
? [4] در بازسازي پايان سطر 6 اختلاف نظرهايي وجود دارد. در بازسازي پايان سطر 6 اينجانب نظر شادروان اوپنهايم و فرهنگ آشوري شيکاگو را نقل کرده است. در فرهنگ آشوري شيکاگو (Assyrian Dictionary Chicago) جلد سوم D ص 11 شماره ي 3 در ذيل واژه ي «dab?bu» اين عبارت به صورت زير بازسازي شده است.
Umi?amma iddinibub ?ipr{I m}agritim
«هر روز از رفتارهاي خوار کننده سخن مي گفت»
و اين بازسازي در ترجمه ي شادروان پروفسور اوپنهايم نيز آشکار است.
آقاي پروفسور برگر اين شکستگي را «u ana magriti» بازسازي کرده که با بررسي هاي دوباره توسط اينجانب و خود آقاي برگر، به جهت نبودن فضاي کافي براي واژه ي «ana» اين بازسازي کنار نهاده شد.
? [5] معني لغوي : درست، با تقوي
? [6] شادروان اوپنهايم از آن جهت که شاه مي بايست در هنگام انجام آيين هاي سال نو دست خداوند مردوک را بگيرد اين قسمت را چنين ترجمه کرده :
«شاهي که (در آيين سال نو akîtu) ياري اش کند».
? [7] واژه اي که به «ماد» باز گردانيده شده به دو صورت «Umm?nmanda» ماد و «Umman Manda» سپاهيان ماد خوانده و ترجمه شده است.
? [8] معني لغوي : آن ها را واداشت تا (در برابر) دو پايش نماز برند.
? [9] واژه ي «?almat qaqqadi» به معني سياه سران استعاره اي شاعرانه است براي مردم به طور کلي به سبب آفريده شدن از جانب خدايان و شباني - نگهباني - شدن از جانب شاه.
? [10] معني لغوي : به گونه ي وسيعي گسترده.
? [11] معني لغوي : شمارش آن ها غير قابل شناخت و فهم است.
? [12] معني لغوي : سلاح هايشان بسته شده.
? [13] معني لغوي : دستانش (= دستان کوروش) را از او (= نبونئيد) پر کرد.
? [14] واژه ي «?akkannakkî» که در اين جا به «فرمانروايان» بازگردانيده شده، حکمرانان محلي به ويژه امراي دست نشانده اي بوده اند که در سرزمين هاي فتح شده از سوي پادشاه پيروز به حکمراني منصوب مي شده اند.
? [15] معني لغوي : پسر ِپسر.
? [16] واژه ي «EN = b?l» به معني مطلق «خداوند» در اين زمان تنها براي خداوند مردوک بکار برده مي شده است.
? [17] در سال هفدهم نبونئيد سپاهان کوروش در ماه تشريتو Ta?rîtu (شهريور- مهر سال 539 پيش از ميلاد) براي نخستين بار سپاهان بابل را به فرماندهي پسر نبونئيد در محلي به نام اپيس Opis شكست مي دهند. در اين هنگام مردم بابل بر (نبونئيد) سر به شورش برمي دارند، اما اين شورش را نبونئيد با کشتاري سهمگين سرکوب مي کند. روز چهاردهم تشريتو (10 مهر ماه) شهر سيپر sippar در شصت كيلومتري شمال بابل به دست سپاهيان كورش گشوده مي شود. روز 16 تشريتو (= 12 مهرماه) گبرياس فرمانده سپاهان گوتي (= آشور) از راه بستر رود فرات وارد بابل مي شود و شهر را بي خونريزي تصرف مي کند. روز سوم ماه Arahsamnu ارخسمنو (= 18 آبان) کورش به بابل مي آيد.
رجوع کنيد به : سيدني اسميت
Sidney Smith, Babylonian Historical Texts Relating to the Capture and Downfall of Babylonian. London: Methuen and Co. Ltd. 1924.
? [18] معني لغوي : جستجو کردم.
? [19] رجوع کنيد به زير نويس 10.
? [20] منظور از «يوغ» بيگاري است.
? [21] جمله ي «anhussn upasih usaptir sarbasunu» به گونه هاي مختلفي ترجمه شده از آن جمله :
a. Weissbach: Verfall besserte ich aus, liess aufgraben ihren Einsturz.
b. Schrader: ihr Schaden besserte ich aus: ihre sarbu liess ich ofnen.
c. oppenheim: I brought relief to their dilpidated hausing, putting (thus) an end to their (main) complaints.
A. Leo Oppenheim, Ancient Near Eastern Texts. P 316.
d. Paul Richard Berger : schaffte ich Erholung von ihrer Erschopfung, liess ihre fron losen.
P. R. Berger “der Kyros - Zylinder mit dem Zusatzfragment BIN II Nr. 32 und die akkadischen Personennamen in Danielbuch”. Zeitchrift fur Assyriologic, 64 (Juli, 1975), 199.
e. The Assyrian Dictionary, Chicago, Vol. 1/11, p. 120, sub anhutu: I relieve their weariness, unfastening the ropes (they pulled).
در اين مرجع به جاي واژه ي «sarbasunu» به اشتباه «sardisunu» به چاپ رسيده.
? [22] معني لغوي : مقام اول.
? [23] معني لغوي : تمامي سرزمين هاي مسکون.
? [24] واژه ي Amurru «آموري» چون به قومي اطلاق مي شده که در آغاز هزاره ي دوم پيش از ميلاد از سوي غرب رود فرات به بين النهرين مهاجرت کردند، به معني مطلق «غرب» نيز آمده از اين رو گروهي اين واژه را در اين متن غرب نيز معني کرده اند.
? [25] معني لغوي : سنگين.
? [26] معني لغوي : پايين افتاده شده بود، رها شده بود.
? [27] معني لغوي : گفتگو کنند.
? [28] رجوع کنيد به زير نويس16.
? [29] معني لغوي : سبب حصار شدن به تمامي نشده بود.
? [30] معني لغوي : [ کارهايشا]ن.
? [31] معني لغوي : شاهي که پيش من رونده است.
بن نوشت :
فرمان کورش بزرگ - به کوشش عبدالمجيد ارفعي، فرهنگستان ادب و هنر ايران، شماره ي 9، سال 1366
منبع(منبع واسه من):pantorksetiz
نظرات شما عزیزان:
.: Weblog Themes By Pichak :.